خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر
در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه
السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به
کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را
فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون
و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا
حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »فرمود:«
پسرم. لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که میگفت:« این
گروه میروند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»دانستم که او همان جان ماست که
خبر مرگ ما را میدهد.»
علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ