معنای تاسوعا:روز نهم محرم را «تاسوعا» گویند. «تاسوعا» از ریشه «تسع» به معنای نُه و نهم میباشد. شهرت این روز به دلیل وقایعی است که در روز نهم ماه محرم سال ۶۱ هجری قمری، در سرزمین کربلا روی داد.
روزشمار واقعه عاشورا | |
سال ۶۰ قمری | |
۱۵ رجب | مرگ معاویه |
۲۸ رجب | خروج امام حسین (ع) از مدینه. |
۳ شعبان | ورود امام(ع) به مکه. |
۱۰ رمضان | رسیدن نخستین نامههای کوفیان به امام(ع). |
۱۲ رمضان | رسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(ع) توسطقیس بن مُسْهِر، عبدالرحمان ارحبی و عُمارَة سَلُولی. |
۱۴رمضان | وصول نامه سران و اهالی کوفه به امام(ع) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی. |
۱۵ رمضان | خروج مسلم از مکه به سوی کوفه. |
۵ شوال | ورود مسلم بن عقیل به کوفه. |
۸ ذیحجه | خروج امام حسین(ع) از مکه. |
۸ ذیحجه | قیام مسلم بن عقیل در کوفه. |
۹ ذیحجه | شهادت مسلم بن عقیل در کوفه. |
سال ۶۱ قمری | |
۱ محرم | یاری خواستن امام از عبیدالله بن حر جعفی و عمرو بن قیس در قصر بنی مقاتل |
۲ محرم | ورود کاروان امام(ع) به کربلا |
۳ محرم | ورود عمر سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری. |
۶ محرم | یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین(ع) و ناکامی او در این مأموریت |
۷ محرم | بستن آب بر روی امام حسین(ع) و یارانش. |
۷ محرم | پیوستن مسلم بن عوسجه به امام حسین(ع) و یارانش. |
۹ محرم | ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا. |
۹ محرم | اماننامه شمر به فرزندان امالبنین. |
۹ محرم | اعلام جنگ لشکر عمر سعد به امام(ع) و مهلت خواستن حضرت از عمر سعد. |
۱۰ محرم | واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، اهل بیت(ع) و یارانش. |
۱۱ محرم | محرم حرکت اسرا به سوی کوفه |
۱۱ محرم | دفن شهدا توسط بنی اسد (از اهل غاضریه) |
۱۲ محرم | دفن شهدا بنابر نقلی دیگر |
۱۲ محرم | ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه. |
۱۹ محرم | حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام. |
۱ صفر | ورود اهل بیت(ع) و سر مطهّر امام حسین(ع) به شام. |
۲۰ صفر | اربعین حسینی |
۲۰ صفر | ورود اهل بیت امام(ع) به کربلا |
۲۰ صفر | بازگشت اهل بیت امام(ع) از شام به مدینه بنا بر برخی اقوال. |
ورود شمر به کربلا
در پیش از ظهر روز نهم محرم -روز تاسوعا-، شمر بن ذی الجوشن همراه چهارهزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد.[۱] او حامل نامهای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود. در این نامه، ابن زیاد از ابن سعد خواسته بود یا امام حسین(ع) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد.
عبیدالله همچنین در این نامه عمر سعد را تهدید کرد که اگر از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار میکند.[۲]
ابن سعد با خواندن نامه به شمر گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد. من در تو شایستگی این کار را نمیبینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش.»[۳]
اماننامه برای فرزندان ام البنین(س)
زمانی که شمر نامه ابن زیاد را -که خطاب به عمر بن سعد نوشته شده بود- از او میگرفت، همراه عبدالله بن ابی المحل-برادرزاده ام البنین- از عبیدالله برای خواهرزادگان خود اماننامه خواستند. عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت.[۴]
عبدالله بن ابی المحل اماننامه را بهوسیله غلام خود -کزمان یا عرفان- به کربلا فرستاد او پس از ورود به کربلا متن اماننامه را برای فرزندان ام البنین(س) قرائت کرد؛ اما فرزندان ام البنین(س) مخالفت کردند.[۵]
در روایتی دیگر آمده که شمر خود امان نامه را نزد عباس(ع) و برادرانش عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب(ع) آورد.[۶]
عباس(ع) و برادرانش در محضر اباعبدالله الحسین(ع) نشسته بودند و جواب شمر را نمیدادند. امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از داییهای شما است.» عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب(ع) بیرون آمدند و گفتند: «چه میخواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفتهام.»؛ اما عباس(ع) و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر(ص) امان نداشته باشد.»[۷]
پس از رد اماننامه، به سپاه عمر بن سعد فرمان داده شد تا برای جنگ آماده شوند پس همگان سوار شدند در شامگاه پنجشنبه نهم محرم آماده نبرد با حسین(ع) و یارانش شدند.[۸]
علت اینکه شمر آنان را خواهرزاده خطاب کرد بهدلیل هم قبیله بودن وی با ام البنین مادر حضرت عباس است؛ زیرا ام البنین دختر حزام بن خالد از قبیله بنی کلاب[۹] و شمر نیز فرزند ذی الجوشن از همان قبیله بود.[۱۰]
آماده شدن برای جنگ
در عصر روز نهم محرم الحرام تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت وعمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین(ع) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خَیلَ اللهِ ارکَبی و بِالجَنةِ اَبْشِری؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید و به بهشت بشارت دهید.» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند.[۱۱]
هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام(ع) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب(س) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک میشوند، میشنوید؟» امام(ع) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [به زودی] نزد ما خواهی آمد.» امام(ع) به عباس(ع) فرمود: «ای عباس؛ جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه میخواهند و برای چه به پیش آمدهاند؟»
حضرت عباس(ع) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه میخواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس(ع) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله(ع) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس(ع) به تنهایی نزد امام حسین(ع) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.[۱۲]
امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا میداند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست میدارم.»[۱۳]
سخن امام(ع) در عصر تاسوعا درباره یارانش:
أمّا بَعد. فَإنّی لاأعلَمُ أصحاباً أوفی و لاخَیراً مِن أصحابی، و لاأهلَ بَیتٍ أبَرَّ وَ لاأوصَلَ مِن أهلِ بَیتی (ترجمه: من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمیشناسم.)
در طول مدتی که عباس(ع) با امام(ع) مشغول گفتگو بود همراهان او ـ حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین ـ هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین(ع) بر حذر میداشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز میداشتند.[۱۴]
ابوالفضل العباس(ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام(ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین(ع) و یارانش موافقت کرد.[۱۵] در این روز خیمههای امام حسین(ع) و اهل بیت و یارانش محاصره شد.